از کجا معلوم؟؟

این خاطره ی من از یه مغازه داره . جالب بود گفتم اینجا بنویسم. 

مادرم رفته بود یه مغازه ای که وسایل پلاستیکی  آشپز خونه و.. دارن،  یه سری وسایل خرید.

بعد که اومد خونه دید چند تا چیز اضافه است که مادرم اصلا اونا رو برنداشته بود. 

رفت فاکتور رو هم نگاه کرد دید حساب نشده. 

به من گفت : داری میری مغازه وقت کردی این جنسهای اضافه رو ببر بده و بگو که اشتباه شده. 

خلاصه منم رفتم مغازه ی این حاج آقا. 

گفتم : حاج آقا مادرم صبح ازتون خرید کردن یه سری از جنسها مثل اینکه اشتباه شده مادرم اصلا برنداشتن قاطی وسایلشون بود حساب هم نشده ، آوردم براتون.  

حاج آقا: از کجا معلوم بیشتر از این نبوده؟؟؟ 

من  من اگه میخواستم میتونستم همینا رو هم نیارم. 

حاج آقا: خوب از کجا معلوم بیشتر از این نبوده؟؟ من از کجا بدونم؟؟

من: 

(حالا مگه میفهمید ....با کلی توضیح راضی شد)  

-----------------------------------------------------------

کلیپس پری آوردم ..اون خانومی هم که میخواست زنگ زد.  بعد از کلی حال و احوال و اینا  ....

گفتم  : فقط به خاطر شما رفتم آوردم  بیچاره چقدر خوشجال شد.

ایشونم اومدن خریدن  

-------------------------------------------------------------- 

اضافه نوشت:

یه چیزی رو به بعضی از دوستان خوبم بگم...

راستش من اصلا فکر نمیکردم یه بازدید کننده هم داشته باشم من فقط میخواستم خاطراته جالب مغازم رو اینجا بنویسم همین .

چون تا حالا تجربه ی نوشتن نداشتم.میترسیدم نتونم خاطراتم رو اونطور که هست بنویسم الان خیلی خوشحالم که این همه دوست خوب و خواننده دارم که لطف میکنن میان نظر میدن .و از همه شون خیلی خیلی ممنوم که وقت میذارن و مطالبه وبلاگم رو میخونن.

من یه مغازه دار هستم و صبح و عصر مغازه ام 

مجبورم  اکثر اوقات شبها به وبلاگ های شما سر بزنم باور کنید بعضی وقتها خیلی خسته ام اما به خاطر اینکه خیلی از شما ها و وبلاگهاتونو دوست دارم حتما بهتون سر میزنم حتی اگه نظر ندم.

اگه به وبلاگ کسی نظر نمیدم دلیل بر این نیست که وبلاگهاشون رو نمیخونم . 

خواهش میکنم ناراحت نشین لطفا .

من تا جایی که میتونم به همه سر میزنم و نظر میدم و سعی میکنم به نظرات هم جواب بدم.