یه خانوم و یه آقای محترم اومدن مغازه , خانومه هر چی می خواست بخره مرده یه چیزی میگفت تا خانومش منصرف بشه.
خانومه : این قشنگه بگیرم؟
آقا:نه عزیزم می خوای چیکار؟ حالا میل خودت.
خانومه: این چی ؟ این خوبه؟
آقا:از اینا که تو خونه خیلی داری! حالا میل خودت.
خانومه :این چطوره؟
آقا:جنسش معلومه خوب نیست.حالا میل خودت.
خانومه : اینو بگیرم ها؟
آقا:رنگش خوب نیست .ببخشید آقای فروشنده رنگ دیگه ی اینو دارین؟
من : نه.
آقا: ای بابا رنگ دیگه هم که نداره.حالا میل خودت.
آخرشم هیچی نخریدن رفتن .موقع رفتن مرده به خانومش گفت: دیگه چیزی نمی خوای؟
----------------------------------------------
انصافا دلم به حال این خانوم سوخت.
سلام
شما رو به دیدن وبلاگ روستای بسیار دیدنی و سر سبز زرج آباد دعوت میکنم
www.zarajcity.blogfa.com
سلام چه جالب مینویسین. موفق باشین. تا حالا از زبون یک نویسنده خاطره نخونده بودم.
ممنون .ولی من نویسنده نیستم .فروشنده هستم
خواستم بگم آپم !!
گرچه شما قابل نمیدونی و نمیای
چطور مگه شما تنهایی ازدواج نکردی
شما که نگفتیم بیوگرافیت رو بگو اسم و سنت رو که هم نمیگی
ممنون که درکم میکنی ولی من عاشق دختری هستم که.....
راستی چرا یک پست رو حذف کردید
خو برو توی قسمت پست های حذف شده و برش گردون میشه اونایی که رو حذف میکنی دوباره ......
جالبه هااااااا
منم چند تا پست در مورد مشتری هام دارم... البته تو آرشیو وبلاگم هستن!... اگه فرصت داشتی بخونشون....
از اینجا توی مدیریت که هستی روی گزینه یادداشت های حذف شده کلیک کن منو رو نگاه کن اسم هاش رو به ترتیب نوشتم یکی مونده به اخری هست دیگه
یادداشت ها و نظرات:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت جدید
یادداشت های منتشر شده
نظرات تایید نشده
یادداشت های چرکنویس
یادداشت های حذف شده
موضوع بندی یادداشت ها
ok
دستت درد نکنه
تا حالا دقت نکرده بودم
الان این مطلبو دوباره برگردونم این مطلبو که دوباره نوشتم چی میشه؟این جدیده حذف میشه؟
منم انصافا دلم به حال تو سوخت با این مشتریهات
البته نفهمیدم چی می فروشی!
خداروشکر که همسر من از این بازی ها در نمیاره ...
زندگی با همچین افرادی واقعا سخته
کلا با پستهات خیلی حال کردم پیشم بیا شاید تو هم خوشت اومد
ممنون ..حتما میام
حالا خوبه حداقل زبون خوشی داشته
میخواست اونم نداشته باشه؟؟؟؟
وگرنه زنه باید تا حالا طلاق میگرفت.