به بابات سلام برسون

یه آقای تقریبا مسنی داشت از جلوی مغازه رد میشد که برگشت و تو مغازه رو یه نگاهی انداخت 

بعد مونده بود بیاد تو یا نیاد .... 

اومد دم در وایستاد و گفت: سلام پسرم خوبی؟ 

من : خیلی ممنون. 

آقا: پسرم اینجا قبلا مغازه ی تعمیرات لوازم برقی و اینا نبود؟ 

من : نه ..... !!!

آقا: چرا بود؟ 

من : نبود..حاج آقا...من الان چند ساله اینجام..قبل از منم موبایل فروشی بوده. 

آقا: پدر خودت اینجا بود.

من : پدر من؟ اشتباه میکنی حاج آقا..من پدرم مغازه دار نبوده. 

آقا: چرا بوده یادت نیست .خیلی هم آقای خوبی بود خیلی کارش خوب بود آدم منصفی هم بود. 

من: والله چی بگم ...شاید مغازه ی تعمیراتی بوده ..ولی پدر من نبود... 

آقا :باشه ....کاری نداری پسرم ؟ سلام به بابات برسون. 

من:

از کجا معلوم؟؟

این خاطره ی من از یه مغازه داره . جالب بود گفتم اینجا بنویسم. 

مادرم رفته بود یه مغازه ای که وسایل پلاستیکی  آشپز خونه و.. دارن،  یه سری وسایل خرید.

بعد که اومد خونه دید چند تا چیز اضافه است که مادرم اصلا اونا رو برنداشته بود. 

رفت فاکتور رو هم نگاه کرد دید حساب نشده. 

به من گفت : داری میری مغازه وقت کردی این جنسهای اضافه رو ببر بده و بگو که اشتباه شده. 

خلاصه منم رفتم مغازه ی این حاج آقا. 

گفتم : حاج آقا مادرم صبح ازتون خرید کردن یه سری از جنسها مثل اینکه اشتباه شده مادرم اصلا برنداشتن قاطی وسایلشون بود حساب هم نشده ، آوردم براتون.  

حاج آقا: از کجا معلوم بیشتر از این نبوده؟؟؟ 

من  من اگه میخواستم میتونستم همینا رو هم نیارم. 

حاج آقا: خوب از کجا معلوم بیشتر از این نبوده؟؟ من از کجا بدونم؟؟

من: 

(حالا مگه میفهمید ....با کلی توضیح راضی شد)  

-----------------------------------------------------------

کلیپس پری آوردم ..اون خانومی هم که میخواست زنگ زد.  بعد از کلی حال و احوال و اینا  ....

گفتم  : فقط به خاطر شما رفتم آوردم  بیچاره چقدر خوشجال شد.

ایشونم اومدن خریدن  

-------------------------------------------------------------- 

اضافه نوشت:

یه چیزی رو به بعضی از دوستان خوبم بگم...

راستش من اصلا فکر نمیکردم یه بازدید کننده هم داشته باشم من فقط میخواستم خاطراته جالب مغازم رو اینجا بنویسم همین .

چون تا حالا تجربه ی نوشتن نداشتم.میترسیدم نتونم خاطراتم رو اونطور که هست بنویسم الان خیلی خوشحالم که این همه دوست خوب و خواننده دارم که لطف میکنن میان نظر میدن .و از همه شون خیلی خیلی ممنوم که وقت میذارن و مطالبه وبلاگم رو میخونن.

من یه مغازه دار هستم و صبح و عصر مغازه ام 

مجبورم  اکثر اوقات شبها به وبلاگ های شما سر بزنم باور کنید بعضی وقتها خیلی خسته ام اما به خاطر اینکه خیلی از شما ها و وبلاگهاتونو دوست دارم حتما بهتون سر میزنم حتی اگه نظر ندم.

اگه به وبلاگ کسی نظر نمیدم دلیل بر این نیست که وبلاگهاشون رو نمیخونم . 

خواهش میکنم ناراحت نشین لطفا .

من تا جایی که میتونم به همه سر میزنم و نظر میدم و سعی میکنم به نظرات هم جواب بدم.  

قدم خیر

در مغازه رو بسته بودم داشتم کرکره رو میکشیدم پایین که یه دختر خانومی اومد گفت: 

ببخشید میشه مغازتون رو باز کنید من یه چیزی میخواستم .

من: اگه حتما میخوای یه چیزی بخری باز کنم... اگه نمیخوای بخری همین الان بگو . 

دختره: نه حتما میخوام ...من این همه راه اومدم . 

خلاصه باز کردم رفتیم تو مغازه.. 

من نشستم تا ببینم ایشون چی میخوان. 

حالا من منتظرم.. دختره هم هیچی نمیگفت فقط ویترینها رو نگاه میکرد.

حسابی کلافه شده بودم ... میخواستم یه چیزی بهش بگم ...که نگفتم

یه 10 دقیقه ای فکر کنم تو مغازه بود. 

همین حین یه زن و شوهر هم اومدن تو مغازه. 

بعد چند تا خانوم دیگه هم اومدن.  

اینا که اومدن تو مغازه دیدم دختره داره میره بیرون .. 

بهش گفتم: دیدی چیزی نخریدی؟؟ منو علاف (الاف)کردی.

گفت:عوضش قدمم خوب بود..ببین چقدر مشتری اومده.  

من : 

شماره بدم؟

یه خانومی چند وقته میاد مغازه میپرسه کلیپس پری جدید نیاوردین . 

یعنی هر روز که از جلوی مغازه رد میشه میپرسه.

منم همش میگم : میرم میارم هنوز وقت نکردم. 

امروز دوباره اومد گفت: هنوز از اون کلیپسا نیاوردین؟ 

من : نه هنوز ....ایندفعه دیگه حتما میرم میارم. 

خانوم: کی میارین که دوباره بیام؟

من :هر وقت آوردم بهتون زنگ میزنم .

خانوم:شما مگه شماره منو دارین؟ 

من :نه... یعنی بفرمایید  این شماره مغازه است زنگ بزنین اگه آورده بودم تشریف بیارین. 

------------------------------------------------------------ 

 خدایا مگه ما از این زندگی چی میخوایم ؟؟ جز.... 

آرامش و آسایش....سلامت ...سعادت...خانواده ی خوب...پول...خونه ....ماشین...رفاه....و...... 

اینا چیزای زیادیه؟؟

 

ای گرون فروش

یه کلیپس سر فلزی نگین دار تو ویترین بود اتیکت زده بودم 5500 تومان. 

یه خانومی اومد تو مغازه و گفت : رنگ دیگه ی این کلیپس رو دارین. 

منم همه ی رنگها رو آوردم تا ببینه. (رنگ نگیناش فرق داشت)

بعد از کلی وسواس به خرج دادن بالاخره خانوم یکی رو انتخاب کردن. 

خانوم :رنگ قرمزش رو برمیدارم. 

بعد خانوم 1000تومنی گذاشت رو میز. 

یه کم منتظر بودم تا بقیه پولو بده دیدم نه خبری نیست مثل این که ایشون منتظرن من بقیه پولشونو بدم  

گفتم:ببخشید بقیه اش؟

دید من خیلی تعجب کردم گفت: اگه ندارین باقی پول باشه..

من : گرفتی ما رو ..؟؟ 

خانوم : با عصبانیت گفت یعنی چی آقا؟

من : خانوم اون 5500 تومانه نه 550  تومن. 

خانوم: وا ..چقدر گرونه..