تبریک عید

سلام 

این روزا بازار حسابی شلوغه و همه به خرید کردن مشغول هستن .

اوضاع کار و کاسبی ما هم که ای بدک نبود  . خدا رو شکر.....  

عید رو به همه دوستانم تبریک میگم  

ایشا للا سال خوبی رو داشته باشید و جیباتون پر پول باشه.

ببخشید اگه نمیتونم به همتون سر بزنم و تک تک عیدو  تبریک بگم.  

بنده هم عازم سفر هستم ...دارم میرم شمال.  

ایشاللا بعد از 13 برمیگردم.

اگه خوبی... بدی ....دیدین حلال کنین. 

به امید دیدار در سال جدید.

قربون حواس جمع

امروز صبح یه دستی به سر و گوش مغازه کشیدم.  

کمی ویترین رو مرتب کردم و شیشه ها رو تمیز کردم.جنسای اضافی و چند تا وسایلی که مشتریها داخل مغازه جا گذاشته بودن رو بردم تو انباری طبقه ی بالای مغازه. 

یکی از این وسایل گمشده یه کیف دستیه کوچیک بود که توش کلاه و عینک بود . 

فکر کنم 4-5 ماهی تو مغازه جا مونده بود. 

این مدت کسی هم نیومده بود سراغش.چند بار تصمیم گرفته بودم بندازمش .اتفاقا امروز هم میخواستم بندازم .باز پشیمون شدم.

بعد از ظهر یه خانومی اومد گفت: ببخشید آقا من چند وقت پیش اینجا یه کیف جا نذاشتم.  

من : چه جوری بود .نشونی هاش رو بگین. 

خانومه: یه کیف کوچیک قهوه ای . توش فقط یه کلاه و عینک بود. 

من: چند وقت پیش نبود. چند ماه پیش بود .الان تازه یادت افتاده. 

خانومه:نمیدونستم کجا جا گذاشتم. 

من: حالا همین امروز که من این کیف و بردم بالا یادتون افتاد کجا جا گذاشتین. 

خانومه: 

من : کاش نمیبردم بالا. صبر کن برم بیارم. 

واللا به خدا.... 

این همه مدت این کیف پایین بود نیومد سراغش حالا همین امروز یادش افتاد کیفشو گم کرده. 

 

مشتریان محترم: 

وقتی تشریف میبرید داخل مغازه ای خرید کنید لطفا حواستونو بیشتر جمع کنید چیزی جا نذارید.

استاد

یه ماشین جلو مغازه پارک کرد.توشو نگاه کردم دیدم یکی استادای دوران دانشگاهم با خانومش هستن. اول فکر کردم اشتباه میکنم بیشتر که دقت کردم مطمئن شدم خوده خودشه.

خانوم استاد پیاده شد اومد تو مغازه یه دختر کوچیک هم داشتن. (فکر کنم خودش خجالت میکشید بیاد)خانوم خرید کرد و منم بهش تخفیف دادم و گفتم به استاد سلام برسونید بگید ما هیچوقت استادامونو که برامون زحمت کشیدن فراموش نمیکنیم. (خود استاد میفهمید منظورم چیه)

خانوم تشکر کرد و رفت.  

حالا عرض کنم خدمتتون که ما با این استاد عزیز خاطره داریم. 

یه درس 3 واحدی با این استاد داشتم. 

ساعت این درس طوری بود که من نمیتونستم برم سر کلاس چون تو روز همین یه درس رو داشتم و به خاطر این یه درس مجبور بودم مغازه رو ببندم برم سر کلاس . 

ساعت 10.30 تا 12صبح بود کلاسش. 

خلاصه اولا میبستم مغازه رو میرفتم سر کلاس.... دیر هم میرسیدم. 

مسیر هم دور بود خداییش سخت بود به خاطر یه کلاس پا شی بری دانشگاه. 

این استادم از اینا بود که هر جلسه حضور غیاب میکرد.منم دیدم اینجوری نمیشه رفتم باهاش صحبت کردم ایشون قبول کردن که من نیام یا اگه دیر رسیدم واسم غیبت رد نکنن.

اما آخر ترم من رفتم سر جلسه امتحان...با کمال تعجب دیدم ... ایشون منو حذف کرده بودن  

بدون اینکه به بنده اطلاع بدن. 

بیخود نیست که میگن کوه به کوه نمیرسه آدم به آدم میرسه.

چی شد الان؟

مشتری : آقا ببخشید....از این شونه ها که پشت سر حالت پروانه میشه دارید؟ 

من: بله داریم. 

مشتری : همه رنگشو دارید؟ 

من : بله تقریبا . 

مشتری : خدافظ. 

من :

عجب آدمی

دو هفته پیش بود یه پسر جوون هم سن و سال خودم اومد تو مغازه . 

من مشتری داشتم صبر کرد تا مشتری ها برن بعد اومد پیش من و گفت: 

آقا من 10000 تومن پول لازم دارم الان پول همراهم نیست کارم گیره اگه میشه به من قرض بدین من فردا صبح براتون میارم .

من:واللا چه عرض کنم رو چه حسابی آخه .

پسره: به خدا کارم گیره و گرنه به شما رو نمیزدم . 

پسره دید من هیچی نمیگم فقط نگاش میکنم موبایلشو در آورد گفت اینو بگیرین نگه دارین من حتما فردا صبح میام پولو میارم گوشیمو میبرم.

حقیقتش دلم براش سوخت چون جوون بود هم سن و سال خودم بود با خودم گفتم حتما واقعا کارش جایی گیره .رو شو زمین نندازم. 

پولو بهش دادم رفت بیرون . دوباره برگشت گفت :ببخشین اگه میشه 1000 تومن دیگه هم بدین من تا خونه بتونم برم. 

خلاصه فردا شد پسره نیومد...پس فردا شد پسره نیومد...یه هفته شد آقا خبری ازش نشد.. 

تو این مدت هم یکی دائم زنگ میزد به موبایلش به اسم پرنده ی مهاجر .... 

این بار که پرنده خانوم تماس گرفتن گوشی رو برداشتم و قضیه رو براش گفتم . 

دو سه ساعت بعدش مامانه پسره تماس گرفت گفت : آدرسه مغازتون کجاست من پولو واستون بیارم. خلاصه آدرسو دادم مادره تشریف آورد .

مادرش اومد و به جای دستت درد نکنه میگه: شما چرا به پسره من پول دادین نباید بهش پول میدادین . ما خودمون بهش پول نمیدیم.این پسره میره از این ورو اون ور پول قرض میگیره.آبرومونو برده....

من گفتم: یعنی چی خانوم شما با پسرت مشکل داری به من ربطی نداره  خودتون جلوشو بگیرین تا آبروتونو نبره. (واقعا عصبانی شده بودم از حرف این مادره)

مادره: خوب حالا چقدر گرفته. 

پولو داد و منم موبایلو بهش دادم رفت. 

مادره از مغازه رفت بیرون یادم افتاد 1000 تومن دیگه هم گرفته بود یادم رفت به مادرش بگم.

سرم کلاه رفت............... 

------------------------------------------------------------------------  

خانوم محترم فکر نمیکنم دو وبلاگ با یه عنوان خیلی جالب باشه نظر شما چیه؟؟